همطنابم
دستهای محکمت چون کوه
رشته ای بسته میان ما
رشته ای از دوستیها ورفاقتها
رشته ای محکمتر از پولاد
این طناب کهنه وفرسوده اما نیست
آن رشته که جانم را به دستت داد
این همان یاد رفاقتهاست
این همان یاد محبتهای گرم تو میان برف وبوران است
این همان دستی است
آن دستی که آتش را نشاند در دل سرما
رشتۀ جانم به دست توست
جانم را نگهدارونگهبانی میان صخره ودره
کنار سنگ ساکت درمیان سوزش سرما و گرمی کلامت
باز با آن مهربانیها و آن دستان پر شوقت به رفتن
برد از یادم
غم این خستگیها و تمام آرزویم شد چنان رودی پر از رفتن
میان دره ها وپا به خار و سنگ خوردن
باز رفتن
درمیان دره وچرخش
دویدن بازماندن راه جستن
جان فشانی کردن وافتادن اما باز نشکستن
فروتن همچنان یک چشمه بودن
با تنی پاک وپراز ایثار
اکنون هم طناب من
جانم را نگهدار ونگهبان باش در این راه پر آشوب
تا من یاد گیرم از تو ای ایثار
همچون چشمه بودن
آن صفا و مهر و پاکی و صداقت را
شاهین عارف نیا